چهره عیسی

by مجتبی بنائی - جمعه 20 فروردین 1389 - گروه : خواندنیها - مشاهده : 0
برچسب‌ها: #نکته‌ها #خواندنیها

s: خواندنیها لئوناردوداوینچی به هنگام کشیدن تابلوی شام  اخر دچار مشکل بزرگی شد . او می بایست نیکی را به شکل عیس وبدی را به  شکل یهودا یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند تصویر می کرد . کار را نیمه تمام رها کرد تا  مدلهای ارمانی اش را پیدا کند . روزی در یک مراسم همسرایی ، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت . جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرحهایی برداشت . سه سال گذشت . تابلو شام اخر ، تقریبا تمام شده بود اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود . کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می اورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند . نقاش پس از روزها جستجو ، جوان شکسته و ژنده پوش و مستی را در جوی ابی یافت. از دستیارانش خواست او را به کلیسا بیاورند . چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن از او نداشت گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا اوردند دستیاران داوینچی سرپا نگهش داشتند و در همان حالت داوینچی از خطوط بی تقوایی ، گناه و خودپرستی که به خوبی بر چهر ان نقش بسته بود ، طرحی کشید . وقتی کار تمام شد ، گدا که دیگر مستی از سرش پریده بود چشم هایش را باز کرد و نقاشی پیش رو را دید و با امیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: من تابلو را قبلا دیده ام . داوینچی شگفت زده پرسید : کجا ؟ سه سال قبل پیش از اینک همه چیزم را از دست بدهم ، زمانی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم و زندگی زیبایی داشتم هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم . نتیجه : به دنیا امده ای ، درست مانند کتابی باز و ساده و نانوشته ، باید سرنوشت خود را رقم بزنی ، خود و نه کس دیگر ، چه کسی می تواند چنین کند ؟ مجبوری سرنوشت خود را بنویسی خالق سرانجام خود باشی . با خود اماده و قالب یافته به دنیا نیامده ای ، همچون بدر زاده شده ای و می توانی همان بذر بمانی و بمیری اما می توانی گل باشی و بشکفی می توانی درخت باشی و ببالی .... اوشو (با تشکر از آقای احمدیان به خاطر ارسال مطلب)

Comments