درباره من
درباره من
مشاهده : 327
یکی از سختترین کارهای دنیا این است که بنشینی و خودت را معرفی کنی. بعد از سالها زیستن و در آستانه چهل سالگی :
-
بسیاری از ابهامات و علامت سوالهای بزرگ در زندگیم کمرنگ شدهاند و امروزه به جای پرسیدن از راز گل سرخ ، به دنبال دویدن در پی آواز حقیقت هستم.
-
زندگی را به مثابه زیستن میدانم و هنوز نگاهی پر از حیرت به زندگی و آدمها و هایوهوی دنیا دارم.
-
با تمام وجود دریافتهام که ریشه بیقراریهایم این نکته از مولوی است که این همه بیقراریت از طلب قرار توست .
-
اگر کتاب لبه تیغ را خوانده باشید (شاهکار سامرست موآم)، با شخصیت اصلی داستان یعنی لاری بسیار همذاتپنداری کردهام.
-
این شعر عارفانه ابن عربی را زبان حال خودم در مواجهه با زندگی و تعاملات روزانه میدانم :
قلب من پذیرای همه ی صورت هاست
قلب من چراگاهی است برای غزالان وحشی
و صومعه ای است برای راهبان ترسا
و معبدی است برای بت پرستان
و کعبه ای است برای حاجیان
قلب من الواح مقدس تورات است
و کتاب آسمانی قرآن
دین من عشق است
و ناقه ی عشق مرا به هر کجا خواهد سوق می دهد
و این است ایمان و مذهب من
از لحاظ تحصیلی و تخصصی، کارشناسی نرم افزار را از دانشگاه تهران (ورودی 77) و ارشد نرم افزار را از تربیت مدرس (ورودی 81) گرفتهام و سالهاست که مدرس دانشگاه کوچکی در خراسان جنوبی هستم.. اخیراً دوره تخصصی دکترای نرمافزار را در دانشگاه تهران شروع کردهام و در کوچی دوباره به شهر و دانشگاه دوران جوانی برگشتهام و علاقهمندم مباحث بیوانفورماتیک و محاسبات کوانتومی را در این دوره پیگیر شوم.
دستی هم در حوزه تولید نرم افزار دارم اما علاقه اصلی من در حوزه تخصصی، مباحث علمداده و کلانداده است و به همین دلیل هم وقت آزادم را معمولاً روی سایت مهندسی داده صرف میکنم که سالها پیش آنرا راهاندازی کردهام (هر چند شروع دوره دکتری، مجال کافی برای پرداختن به این موضوع را از بنده سلب کرده است). با وجود تمام این مشغلهها، از کوچکتری فرصتی استفاده می کنم تا کتابهای مختلفی را که شروع کردهام تمام کنم و در لیست دهها کتابی که برای خود گلچین کردهام کتابهای بعدی را به مطالعه درآورم.
در مورد سیاست و اقتصاد و جامعه و ... هم این دو جمله عصاره حال و هوای من است:
دلم تنگ است. دلم میسوزد از باغی که میسوزد....
و آخرین نکته هم اینکه چقدر منتظر روزی هستم که شاملو آنرا با این شعر زیبا، آرزو کرده است :
روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
وقلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد .
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم
احمد شاملو