تو نیکی می کن و در دجله انداز

by مجتبی بنائی - شنبه 17 اردیبهشت 1390 - گروه : خواندنیها - مشاهده : 0
برچسب‌ها: #عمومی #خواندنیها

s: خواندنیها اسمش فلمينگ بود . كشاورز اسكاتلندي فقيري بود. يك روز كه براي تهيه معيشت خانواده بيرون رفت، صداي فرياد كمكي شنيد كه از باتلاق نزديك خانه مي آمد. وسايلشو انداخت و به سمت باتلاق دويد.اونجا ، پسر وحشتزده اي رو ديد كه تا كمر تو لجن سياه فرو رفته بود و داد ميزد و كمك مي خواست. فلمينگ كشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدريجي و وحشتناك نجات داد . روز بعد، يك كالسكه تجملاتي در محوطه كوچك كشاورز ايستاد.نجيب زاده اي با لباسهاي فاخر از كالسكه بيرون آمد و گفت پدر پسري هست كه فلمينگ نجاتش داد . نجيب زاده گفت: مي خواهم ازتوتشكر كنم، شما زندگي پسرم را نجات داديد . كشاورز اسكاتلندي گفت: براي كاري كهانجام دادم چيزي نمي خوام و پيشنهادش رو رد كرد . در همون لحظه، پسر كشاورز از در كلبه رعيتي بيرون اومد. نجيب زاده پرسيد :اين پسر شماست؟ كشاورز با غرور جواب داد بله." من پيشنهادي دارم.اجازه بدين پسرتون رو با خودم ببرم و تحصيلات خوب يادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآينده مردي ميشه كه ميتونين بهش افتخار كنين" و كشاورز قبول كرد. بعدها، پسر فلمينگ كشاورز، از مدرسه پزشكي سنت ماري لندن فارغ التحصيل شد و در سراسر جهان به الكساندر فلمينگ كاشف پني سيلين معروف شد .

Comments