ملاقات خدا
s: خواندنیها | شعر با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد دهنم رایحه روزه نمیداد که من عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالین"را ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی گفتم ای مایه هر مهر و وفا رفتم و شد همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد " لن ترانی"نشنیدم ز خداوند چو او " ارنی" گفتم و او گفت " رثا" رفتم و شد مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟ من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم وشد گفتم ای دل به خدا هست خدا منجی تو تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد