فقر و ایمان
s: خواندنیها | شعر آقا ! وجود پاک مرا چند می خری؟ - به به! چه چشم ناز و قشنگی! چه دختری! چرخی بزن ، ببینمت آیا مناسبی یا نه شبیه کولی دیروز، لاغری ! اسمت چه بود؟ اهل کجایی؟ ندیدمت! ....... دختر، هراس، دلهره: ها ؟ چی؟ بله! ... پری! اهل حدود چند خیابان عقب ترم - نزدیک نانوایی سنگک ؟ - نه ! بربری چیزی به مرگ دامن پاکش نمانده بود زیر نگاه هرزه ی یک مرد مشتری - کمتر حساب کن ... وَ موبایلش : الو! بله ! - امشب بیا به خانه ی آقای اکبری - زن هم مصیبت است! بله! چشم! آمدم ! هی گفت مادرم که چرا زن نمی بری! از خیر او گذشت و فقط گفت: حیف شد! امشب برو سراغ خریدار دیگری دختر به فکر نان شبش بود و داد زد : حتی مرا به قیمت کمتر نمی خری ؟ مهدیه حسینیان رستمی منبع